همشهری آنلاین-سودابه رنجبر: خیابان شهید «مهدی عاصیتهرانی» در محله هلالاحمر در طول ۲۰ سال گذشته ۳بار تغییر نام داده است. هنوز هم نامهای قدیمی این خیابان در ذهن اهالی زنده است. در سالهای خیلی دور این خیابان به نام «کورهپزخانه» معروف بود. بعدها به نام «عظیمآباد» شهره شد و حالا هم به نام یکی از شهدای گرانقدر نامگذاری شده است. خانهها و مغازههای قدیمی در میان آپارتمانهای جدید تلفیقی از معماری دیروز و امروز محله را در ذهن تداعی میکند.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
در همین خانههای قدیمی انسانهایی زندگی میکنند که امروز فخر شهرمان هستند. «عبدالله زارع» یکی از این افراد است. پیر کشتی ایران که سال ۲۰۰۹ بهعنوان سازندهترین مربی جهان معرفی شد. «عباس کارگر» و «ناصر محمدخانی» را هم همه میشناسند. آنها از زمین فوتبال «چاله سرخ» به تیم پرطرفدار پرسپولیس رسیدند و سالها برای تیم خود و تیمملی فوتبال افتخار آفریدند. در کنار این آدمهای معروف، افرادی هم هستند که شاید معروف نباشند اما محبوب دل اهالی محلهاند. آدمهایی که عمری را صرف آباد کردن مسجد محلهشان کردهاند و مرام همسایهداری در وجود آنها نهادینه شده است. به هر حال تاریخ شفاهی این خیابان با آدمهایش ورق میخورد.
وقتی نام کورهپزخانه به میان میآید پیش از اینکه اهالی به یاد کوره و خشتهای گلی بیفتند بیشتر چالهها و گودبرداریهای اطراف را به خاطر میآورند. چالههایی که خاک خشتها را تأمین میکرد. شاید به این دلیل که سالها بعد از خاموش شدن کورهها، هنوز گودبرداریها و چالههای عمیق باقی مانده بود. فضای سبز ابتدای خیابان شهید عاصیتهرانی یکی از همین چالهها، امروز به بوستان کوچکی تبدیل شده است.
«اکبر قیومعلی» ۸۰ ساله بیشتر عمرخود را در این محدوده زندگی کرده است. او مقابل مغازهاش نشسته و شاید تصاویری از گذشته محله را در ذهنش مرور میکند. میگوید: «بچه که بودم کسب و کار کورههای آجرپزی از رونق افتاد. همینجا کورهای بود که در آن کاسههای گلی، کوزه و یخدان میساختند.»
قیومعلی همانطور که خاطرات گذشته را مرور میکند؛ میگوید: «آن زمان ماست یکی از غذاهای اصلی و کامل به شمار میرفت و مردم ماست را در کاسههای گلی از ماستبندیها میخریدند. بنابراین پخت کاسههای گلی در کورهها و فروش آن به ماستبندیها درآمد قابل توجهی داشت.» او میافزاید: «بیشتر اهالی کشاورز بودند. البته بسیاری از کشاورزان به اصطلاح آن روزها نصفهکاری داشتند. یعنی روی زمین مالکان کار میکردند و در آخر نیمی از محصول را به مالک زمین میدادند. زمینهای کشاورزی این اطراف به چند مالک تعلق داشت که بعدها این افراد زمینهای خود را قوارهبندی کردند و برای ساخت خانه و مغازه، بین اهالی تقسیم کردند.»
کوچههایی با طاقهای چوبی
هنوز هم در انتهای خیابان، کوچههای باریکی وجود دارد که حتی یک نفر به زحمت میتواند از عرض آن بگذرد. کوچههایی با طاقهایی از جنس تیر چوبی که در انتهای آن یک یا ۲ منزل مسکونی هست و در یک چشم برهم زدنی، تو را به چند دهه قبل میبرد. به روزهایی که اهالی برای حملونقل از چهارپایان استفاده میکردند و از این همه تنوع خودرو خبری نبود. آن روزها معابر و کوچهها را تنگ میساختند تا اشرار نتوانند به راحتی در کوچهها تاخت و تاز کنند.
آن روزها دارایی مردم یخچالهای بزرگ نبود که الان از ۲لنگه درهم رد نمیشود. آن زمان مهمترین دارایی هرخانواده گوسفندانش بود که چه بهتر، یکی یکی از کوچه باریک بگذرند تا دزدان گله نتوانند بر همه آنها دست درازی کنند. باریکی کوچهها یکی از راههای امنسازی معابر بود.
«حسن خانی» که بیش از۶۰ سال در این راسته بقالی دارد میگوید: «بعد از نام کورهپزخانه، این خیابان را به نام عظیمآباد میشناختند. این نام از اسم شخصی به نام «عبدالعظیم فخاری» گرفته شده بود که بیشتر زمینهای این اطراف متعلق به او بود.»
خانی میگوید: «حدود ۳۰ سال قبل آقای فخاری به رحمت خدا رفت. او فرد خیرخواهی بود. فخاری به هر شخصی که به این حوالی مهاجرت میکرد و بیسرپناه بود قطعه زمینی را با حداقل قیمت میفروخت و از آنجایی که کوره هم داشت، خشتهای گلی هم در اختیارش میگذاشت تا بتواند خانهای گلی برای خود مهیا کند.»
این روزها کمتر کسی عبدالعظیم فخاری را به یاد میآورد؛ مگر اهالی قدیمی که به حمام بزرگ و خزینهدار فخاری رفت و آمد داشتند. حالا دیگر خبری از حمام قدیمی نیست اما کوچهای که حمام در آن قرار داشت هنوز هم به کوچه حمام و کوچه فخاری معروف است. خانی یادآوری میکند که حمام خزینهدار عبدالعظیم فخاری روزگاری یکی از اماکن مهم برای تجمع در این محله بود.
چاله سرخ، مایه افتخار محله
از بین همه چالههایی که حاصل گودبرداری زمینهای کورهپزخانه بود «چاله سرخ» از همه آنها معروفتر شد.
زمینی که گود بود اما سطح آن به کمک پسر بچههای محله صاف شده بود که از آن بهعنوان زمین فوتبال استفاده میکردند. «محمد پوراکبر» از فوتبالیستهای محله است که در همین کوچهها مویی سفید کرده است. او از خاطره بازی فوتبال در چاله سرخ میگوید: «روزگاری زمین فوتبال چاله سرخ مایه افتخار محله بود. هر روز که از مدرسه برمیگشتیم بلافاصله به زمین فوتبال میرفتیم و علفهای هرز را میکندیم تا همیشه آماده مسابقه باشد.»
او میافزاید: «بعد از گذشت سالها بچههای فوتبالیست عظیمآباد جمع خود را حفظ کردهاند و هر ماه دور یکدیگر جمع میشویم. از بین فوتبالیستهای زمین چاله سرخ ناصر محمدخانی و عباس کارگر توانستند به تیم پرسپولیس راه پیدا کنند و تا سالها در این تیم بدرخشند.» این روزها از زمین خاکی چاله سرخ محله عظیمآباد خبری نیست اما درست در همان مکان زمین چمن مصنوعی ساخته شده که حالا نوههای فوتبالیستهای دهههای ۳۰ و ۴۰ را سرگرم میکند.
تشک کشتی با گونیهای پر از کاه
یکی از افتخارات کشتی ایران در خیابان شهید عاصیتهرانی زندگی میکند. استاد عبدالله زارع که بسیاری از کشتیگیران نامدار شهرمان از جمله حمید سوریان با مربیگری او برسکوی قهرمانی ایستادهاند. یکی از خانههای قدیمی خیابان شهید عاصیتهرانی متعلق به اوست. استاد کشتی منطقه ما به تازگی از بستر بیماری برخاسته است. «سیدجلال علایی» از مربیان کشتی هر بعدازظهر مربی سابق خود را به باشگاه میبرد تا مربیان کشتی از تجربیات او استفاد میکنند.
زارع را در منزلش ملاقات میکنیم. او از خاطرات گذشته میگوید و کودکی که در کوچه پاچنار گذرانده است. در همسایگی زورخانه «مرشد علی» و «نعمت کاوه». او از پهلوان «حسین ارباب» میگوید: «آن روزها کشتی بر خصلت پهلوانی استوار بود و جوانان آن روزگار در ورزش کشتی افتادگی را سرلوحه کار خود قرار میدادند.» او میافزاید: «در زمینهای قلعه گبری کشتی میگرفتیم. آنقدر امکانات ضعیف بود که از تشک پنبهای استفاده میکردیم. بعضی مواقع هم گونیهایی را پر از کاه میکردیم و روی آن پارچه برزنتی میکشیدیم و از آن بهعنوان تشک استفاده میکردیم.»
زارع میگوید: «در روزگار ما احقاق حق بدون اینکه به کسی ظلم کنی از نشانههای پهلوانی بود. عباس خندان یکی از کشتیگیران شهرری که در محله تقیآباد کشاورزی میکرد هم از جنس همین آدمها بود. در آن دوران، کاسبان بازار بیشتر از بقیه اعتبار داشتند و کشاورزان خیلی نمیتوانستند در مجامع عمومی اظهار وجود کنند؛ اما خندان برای احقاق حق یک فرد یک تنه به زورخانه بازار تهران رفت و دست پر برگشت.»
مسجدی با گنبد و سقف کاهگلی
پیرمرد از متولیان زینبیه در جوار مسجد امام حسن مجتبی(ع) است که به ما میگوید: «زینبیه وقف شده است؛ وقف مشهدی حسن دباغیان و همسرش.» در صحن زینبیه نشسته است و از روزهای گذشته میگوید: «مشهدی حسن دباغیان که به حسن چینهکش معروف بود همراه با همسرش در همین مکان زندگی میکردند. آنها اولاد نداشتند. بعد از مرگ همسر مشهدی حسن چینهکش از آنجایی که او بسیار پیر بود با حمایت همسایهها به خانه سالمندان معرفی شد اما به رسم همسایگی در روزهای تعطیل، دوست و آشنا به دیدن او میرفتند. در یکی از همین دیدارها درخواست کرد که او را به دفتر ثبت اسناد ببریم تا اموال خود را وقف کند. از آنجایی که ملک او در کنار مسجد بود مشهدی حسن خانه مسکونیاش را وقف زینبیه کرد.» پوراکبر از ساخت مسجد چنین میگوید: «طی چند سال گذشته مسجد محله ما رنگ و بوی تازهای پیدا کرده و زیباسازی شده است.»
حاج محمد ۹۰ ساله خدمت در مسجد و زینبیه محلهاش را دوست دارد. میگوید: «از کودکی در این کوچهپسکوچهها بزرگ شدهام. به چشم خودم دیدهام که چطور این روستاهای کوچک به بافت شهری تبدیل شد. بزرگترهای ما برای مسجد احترام و ارزش خاصی قائل بودند و حتی مبلغی از درآمد خود را خرجآباد نگه داشتن مساجد میکردند. این خصلت نیکو در بین همسایههای ما هنوز هم بسیار پررنگ است و با کمک اهالی طی ۴۰ سال گذشته مسجد محله ما که تنها یک اتاق گلی بود بسیار رونق گرفته است.»
او همانطور که با عشق به در و دیوار مسجد نگاه میکند میگوید: «تنها ۳۰ نفر میتوانستند در این مسجد نماز بخوانند و طاق مسجد، گنبدی و گلی بود. سال ۱۳۵۰ قبل از اینکه به زیارت خانه خدا بروم سقف گنبدی و کاهگلی مسجد را برداشتیم و از همان موقع درصدد افزایش مساحت مسجد برآمدیم و با کمک اهالی توانستیم ۳دانگ از خانه همجوار مسجد را خریداری و آشپزخانه، وضوخانه و... را به مسجد اضافه کنیم.»
عمری در خدمت مسجد
«خدامراد بیات» حدود ۴۰ سالی میشود که کارهای تأسیساتی مسجد را برعهده گرفته است. میگوید: «کار برای مسجد در زندگی من برکت آورده است. هر روز برای خواندن نماز به مسجد میآیم اما حاج محمد پوراکبر به محض دیدن من یاد لامپ سوخته و تعویض واشر لوله آب میافتد!»
صدای اذان از بلندگوی مسجد بلند میشود و همسایهها یکی یکی وارد صحن مسجد میشوند. بیات همانطور که آستینهایش را بالا میزند و آماده وضو گرفتن میشود میگوید: «رتق و فتق امور به دست اهالی است اما حاج محمد علاوه بر اینکه برای مسجد هزینه میکند تمام عمر خود را برایآباد کردن مسجد صرف کرده است. با مدیریت اهالی انگیزه بیشتری برای کمک پیدا میکنند. مدتی است که گوشهای حاج محمد کمشنوا شده است اما هرآنچه را به مسجد ربط پیدا میکند خیلی خوب میشنود.»
-------------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۲۰ در تاریخ ۱۳۹۴/۰۷/۲۰
نظر شما